خلاصه داستان: سباستین جوان آرزو می کند که پرستار بچه اش مادر او باشد و آرزوی او هنگام تعویض اجساد اعطا می شود و منجر به سوءاستفاده های خنده دار می شود.
خلاصه داستان: گروهی از دوستان در یک حلقه زمانی به دام می افتند ، جایی که دشمنان مرموز تعقیب می کنند و آنها را به طرز وحشتناکی می کشند ، باید تا طلوع آفتاب زنده بمانند تا از آن فرار کنند.
خلاصه داستان: دو خواهر و برادر بی سر و صدا به نیروهای خود می پیوندند تا به دنبال چشمه افسانه ای جوانان باشند. آنها با استفاده از سرنخ های تاریخی ، تلاش حماسی را پر از ماجراجویی می کنند. در صورت موفقیت ، چشمه اسطوره ای می تواند به آنها جاودانگی اعطا کند.